لبخند تو بهترین بهانه برای شادی منه عزیزم... وای که چه ناز خوابیدی خانم گلم.... اینجا هم 45 روزه بودی که با بابا جون میخواستیم ببریمت بهداشت من لباس پوشوندمت ولی بازهم خوابیدی.... کوچولوی خوش خواب ...
ناز گلم خیلی وقته که نتونستم برات بنویسم آخه درگیرت بودم و اونقد دوست دارم حتی زمانی که خوابی هم دوست داشتم تماشات کنم و سیر نمیشدم و واسه همون نشد به وبلاگت سر بزنم ، نه که الان ازت سیر شدم ، نه! ولی دیگه کفتم بیام و یه سروسامون بدم اینجارو..... اینم چندتا عکس از3روزگی... . . چون زردی داشتی 2روز اول زیر مهتابی بودی البته خونه خودمون ...
سلام عزیز دلم... چند روز پیش رفتم سونوگرافی ، آقای دکتر گفت که حالت خوبه و روبراهی و الان وارد هشت ماهگیت شدی و آخر مهر یا اوایل آبان ماه دنیا میای و مامانی رو خوشحال میکنی ... امروز خیلی دلم گرفته و تنهام بی صبرانه منتظرم که دنیا بیای و واسه اون روز ثانیه شماری میکنم که منو از تنهایی دربیاری بشی همه جیزو همه کس مامان... خیلی دوست دارم و روت حساب میکنم منو نا امید نکنی نانازم... ...
سلام ناناز من...! این اولین مطلبیه که واست مینویسم و تقریبا 2 ماه دیگه مونده دنیا بیای و روزای منو قشنگ کنی و به من امید بدی... آرزوم اینه که فقط سالم و سلامت باشی چه اون تو چه وقتی میای این دنیا...... مامانی خیلی دوست داره عزیزم ...